دیوید هاروی و شهر در قامت فهمی انسانْ تولید
نوشـــــــــــته ی : لئوپلد لمبــــــــرت
خــلـاصــــــــــــــه :دیوید هاروی در کتاب شهرهای شورشی با تاکید بر مطالبه مجدد شهر به وسیله همان مردمی که ان را تولید می کنند بر سیاقی دیگر از فهم اِربز موکد می شود، سیاقی که بر قوام ان محدودیت ها و دسته بندی های مردم شهر به ان هایی که طراحی می کنند، ان هایی که می سازند و ان هایی که در ان زندگی می کنند محو و تضعیف شده است.
دیوید هاروی در اخرین کتابش "شهرهای شورشی" نشان می دهد که فرم های نوین استثمار پرولتاریا در جهان غرب از پارادیم کارخانهْ محور به پارادایم شهرْمحور تغییر ماهیت داده اند. خوانش پیراسته مارکسیستی وضعیت ـ که هاروی به سبب تدریس چند دهه ای در ان تبحر کامل دارد ـ همچنان برای تفسیر [چگونگی] ایجاد ارزش افزوده از طریق شهری شدن و شهرنشینی بی نهایت مناسب می نماید:
ارتباطی عمیق و ممتد میان کارگری که سنگ اهن را از معدن استخراج می کند و کارگری که ان را به فولاد تبدیل می کند و انکه فولاد را برای ساخت پلی به کار می گیرد تا از طریق ان ماشین های حمل کالا این تسهیلات را از کارخانه ها به مقاصد نهایی شان که همان خانه های مصرف کنندگان باشد، وجود دارد. تمام این فعالیت ها، حتی حرکت هایی که عمیقا درگیر مناسبات مکانی و فضایی می باشند مولد ارزش و ارزش افزوده اند. اگر بپذیریم که سرمایه داری همیشه توانسته است خود را از بحران به سلامت عبور دهد، همان گونه که پیش تر بر قرار راه کار "ساختن و پرکردن خانه ها با چیزها" شاهد ان بودیم، ان گاه واضح است بپذیریم تمام ان هایی که در فعالیت های شهری درگیرند، نقشی اساسی در دینامیسم انباشت سرمایه تحت شمول اقتصاد کلان ایفا می کنند. (هاروی، دیوید. شهرهای شورشی. نیویرک: ورسو. 2012: 130-31 )
البته دیوید هاروی مثال های متاخر از شوروش و اعتراض های شهری را تحت شمول انچه هنری لوفورحقْ به شهرمی خواند مقرر می سازد، اگرچه او استدلالش را بر مثال های تاریخی ای همچون تحولات پاریس قرن نوزدهم نیز قوام می بخشد و البته گزاره دوم در توضیح موضوع مد نظر وی بی نهایت روشنگرتر می نماید، چرا که هم تغییرات حادث در دوره انتقال امپراتوریرا مد نظر می اورد و هم چندین انقلاب شهریـ شامل کمون 1871 پاریس ـ را مرور می کند. خوانش هاروی از این دو موضوع، به عنوان تفسیری تاریخی از ان رو جذاب می نماید که اشکارا با خوانش ما معماران از ان رویدادها متفاوت است. بر این سیاق او تغییر تحولات هوسماندر بافت شهری پاریس قرن نوزدهم را نه بر قرار دگردیسی های کالبدی که بر سریر وجوه اقتصادی شان ـ تحقق یک شهرسازی کاملا سرمایه مدار ـ تفسیر می کند، حتی او به زیبایی کمون پاریس را مطالبه مجدد شهر ـ انچه دوست دارم "اِربز" بناممش هم به سبب بعد کالبدی واژه و هم توانش در تحت شمول اوردن هم ایندی از کنش های اجتماعی به هم مرتبط ـ به وسیله ان هایی که تولیدش می کنند توصیف می کند؛ این یک حقیقت است که اولین و مهم ترین تصمیمی که کمون پاریس در مورد شهر گرفت لغو قروض حاصله از اجاره بها بود:
هوسمان به خوبی متوجه این واقعیت بود که ماموریتش کمک به حل مشکل بیکاری و سرمایه مازاد ان هم از طریق شهرسازی بود. بازسازی پاریس به واسطه تطبیق پذیری بافت شهری با الزامات زمانی و همچنین سرکوب مقتدرانه ارمان های نیروهای کارگر پاریسی مقادیر عظیمی از نیروی کار و سرمایه را جذب می کرد و این ارجح ترین ابزار ثبات اجتماعی بود. هوسمان شهر را در مقیاسی بی نهایت کلان تر از یک ریزْبافت شهری می دید، بر این روال به جای انکه قطعاتی از بافت شهری را به صورتی مجزا در نظر اورد حومه ها را به یک دیگر ضمیمه کرد و کل محله ها ـ مانند محله لِـه آل ـ را مجددا طراحی نمود. او شهر را در قامت یک کلیت و نه در چارچوب قطعه پردازی هایی کالبدی تغییر داد، او برای انجام این مهم نیازمند موسسات جدید مالی و اوراق قرضهای بود که در چارچوب یک نگاه سن سیمونیدیده شده بودند. انچه او عملا موفق به انجامش شد، حل مشکل انتقال مازاد سرمایه به واسطه استقرار نظام کینزی تامین منابع بدهی debt-financed های پروژه های بهبود زیرساخت های شهری بود. (هاروی، دیوید. شهرهای شورشی. نیویرک: ورسو. 2012: 7- 8 )
انچه در جایگاه دوم اهمیت قرار داشت؛ تولید خود به خودی شهر بود، هزاران نفر از کارگران در تولید شهر نقش ایفا می کردند و کارشان تولید ارزش و ارزش افزوده بود. پس چرا نباید به جای تمرکز بر کارخانه به مثابه جایی برای تولید ارزش افزوده بر شهر متمرکز شویم؟ در این چارچوب، کمون پاریس می توانست خود جدالی باشد که پرولتاریا ـ کارگرانی که شهر را تولید کرده اند ـ تحت شمول ان، خواهان بازگرداندن و کنترل بر ان چه می باشند که خود تولید کرده و مستحق اش اند. (هاروی، دیوید. شهرهای شورشی. نیویرک: ورسو. 2012: 129 )
پرولتاریا آشکارا عاملی است که شهر را می سازد و همچنین ان را به کار work می اورد؛ یعنی هم شهر را به عمل یا کنش action وامی دارد و هم شهر را تبدیل به پی ایند outcome حضور خود می کند. اعتصاب های گسترده شهری، چه توسط مامورین جمع اوری زباله یا رانندگان وسایل نقلیه و حمل کالا در اروپا و چه به وسیله کارگران غیر قانونی در امریکا جامه عمل پوشیده باشند، به وضوح جایگاه متزلزل طبقه فرادست شهری را نشان می دهد. دیوید هاروی با تاکید بر مطالبه مجدد شهر به وسیله همان مردمی که ان را تولید می کنند بر سیاقی دیگر از فهم اِربز موکد می شود، سیاقی که بر قوام ان محدودیت ها و دسته بندی های مردم شهر به ان هایی که طراحی می کنند، ان هایی که می سازند و ان هایی که در ان زندگی می کنند محو و تضعیف شده است.
تفکیک قائل شدن میان کشمکش های کامیونیتیْ مبنا و کارْمحور ارامْ ارام در حال محو شدن است، درست به مانند ایده ی تفکیک میان بازتولید طبقاتی و اجتماعی در حوزه مسکن و خانواده. در تلاش برای کیفیت بهتر زندگی، نقش ان هایی که آب شُرب شهری را به خانه های ما می رسانند به همان میزان نقش ان هایی که لوله ها و شیرالات را در کارخانه ها تولید می کنند حائز اهمیت است. کسی که غذا را به درب خانه های ما می رساند به میزان انکه غذا را تولید می کند اهمیت دارد. ان هایی که غذا را پیش از خوردن طبخ می کنند هم، ارزشی به غذا می افزایند و غذا را تحت شمول ارزش افزوده تعریف می کنند. (هاروی، دیوید. شهرهای شورشی. نیویرک: ورسو. 2012: 139 )
در این جدال، معماران می توانند همچنان خادم طبقه تنْ آسا باشند یا بارزه های پرولتاریایی خود را احیا کرده و نقش خود را در انچه دیوید هاروی انقلاب شهری می خواند ایفا نمایند. برای تحقق گزاره دوم، بایستی از برج های عاجی که برای خودمان طراحی کرده ایم پایین بیاییم و همچنین به خاطر بسپاریم که همچون کارگران پرولتاریا ما نیز تَن هایی داریم قادر به اشغال فضا، امکانی که به ما اجازه می دهد همان گونه جودیت باتلر اشاره کرده است:در قامت بدن هایِ همْ ایند در خیابان و در میدان به هم رسیم.
اگر بپذیریم شهرسازی و شهری شدن نقشی بی نهایت مهم در تاریخ انباشت سرمایه ایفا کرده است و اگر بپذیریم نیروی سرمایه و هم پیمانان بی شمارش بایستی دمادم برای دگرگون کردن مقطعی زیست شهری بسیج شوند، انگاه بایستی این گزاره را نیز تایید کنیم که جدال های طبقاتی ـ چه ان ها را به رسمیت بشناسیم و چه نه ـ از هر نوع شان بی شک روی در واقعیت کشیده و نهادینه شده اند. صرفا بدان سبب است که المان های برسازنده سرمایه بایستی به شدت و عمیقا خواست خود را بر فرایند حاکم بر لایه های شهر و کل جمعیتی اعمال کنند که در بهترین شرایط هم نخواهند توانست تحت کنترل کامل خود تدقیق شان نمایند. بر این قوام مهمترین پرسش های استراتژیک سیاسی به قرار پی امده خواهد بود: مقاومت های ضد سرمایه داری تا چه میزان می توانند خود را به صورتی اشکار بر گستره وسیع شهر و فرایند شهری شدن متمرکز کرده، سازمان دهند؟ و اگر بایستی به این مهم دست یابند، چگونه و به راستی برای چه؟ (هاروی، دیوید. شهرهای شورشی. نیویرک: ورسو. 2012: 115 )
پاریس قبل و بعد از تغییرات بارون هوسمان
نظام حاکم بر بلوارهایی که هوسمان در بافت تاریخی پاریس تزریق کرد، یکی از عمده دلایل شکست سریع جنبش کمون پاریس بود
تصویری از کمون پاریس