نام کاربری یا پست الکترونیکی
رمز عبور

نمازخانه فیلد برادرز از پیتر زمتور ttedit کنسرسیوم دانشگاهیان و متخصصان ایران - نمازخانه فیلد برادرز از پیتر زمتور

 کنسرسیوم ایرکاس نماز خانه سنت بندیکت از زمتور

تفکر مارتین هایدگر بر معماری ـ بخش اول ـ جهان، چیزها و زبان هستی  

نوشـــــــــــته ی : کریستین نوربرگ ـ شولتز

خــلـاصــــــــــــــه :تدقیق رویکرد پدیدارشناسه مارتین هایدگر بر معماری

هایدگر هیچ متنی در مورد معماری برای ما باقی نگذاشته است، با این حال معماری از مقام درخوری در فلسفه ی او برخوردار است. مفهوم هستنده ـ در ـ جهان اش به محیط انسانْ ساز اشاره دارد و زمانی که از معضلی به نام "مسکنت شاعرانه" سخن می راند، اشکارا به هنر ساختن ارجاع می دهد. بر این قوام این نوشتار به ناچار بایستی بخشی از تفسیر ما باشد بر فلسفه او. چنین تفسیری احتمالا تلاشی است برای فهم بهتر مشکلات پیچیده ی متبادر بر محیط در زمانه ی ما.

هایدگر، مهمترین مثال مقاله "سراغاز کار هنری" را از معماری عاریه می گیرد، مثالی که می تواند نقطه عظیمت متن پیش رو قرار گیــــــــــرد:

معبد تبلور حضور خداست

پل و ستون کنسرسیوم ایرکاس

یک بنا، معبدی یونانی، منعکس کننده چیزی نیست. صاف و ساده در میان صخرهْ دره ای پرشکن و شکاف ایستاده است. بنا چهره خدا را در برگرفته است و می گذارد تا پوشیدگی چهره از میان تالار بازِ پرستون، در حریم و حوزه قدسی درایستد. به واسطه معبد، خدا در معبد حضور دارد. اما معبد و حریم ان در بی کرانگی ناپیدید نمی شود. معبد گرداگرد خود، رشته و سلسله نسبت هایی را سامان و وحدت می دهد که از ان ها انسان شمایل تقدیر خود را، از زایش و مرگ، شکر و شکایت، پیروزی و شکست، پایندگی و فروپاشی، نصیب می برد. گستره این نسبت های باز عبارت است از عالم این قوم تاریخی. در این عالم و از این عالم است که این قوم به خود باز می اید تا نقش خود را تمام ایفا کند.

معبد تمام چیزهایی که بر زمین یا به واسطه زمین قوام گرفته اند را اشکار ساخته و با اوج گیری متبلور می کند، نمازخانه فیلد برادرز از پیتر زمتور

نمازخانه فیلد برادرز از پیتر زمتور کنسرسیوم ایرکاس

بنا، ایستاده برجا، پایدار است به سنگ پی. این سیاق از پایداری، راز ان سنگ بی عقل و خام را از دل سنگ بیرون کشیده و در عین حال خود اتکایی اش را نیز تامین می کند. بنا پابرجاست و طوفان را از سر می گذراند و از همین ره گذر زور طوفان را می نمایاند. تابش و درخشش سنگ که خود جز از لطف خورشید نمی نماید، روشنی روز را به نمایش می اورد و گستردگی اسمان را و تاریکی شب را. ان تصلب افراشته، فضای پنهان در هوا را اشکار می سازد. خلل ناپذیری معبد با تلاطم مد دریا مقابل می افتد و سکوت موقرش قهر دریا را به رخ می کشد. درخت و سبزه، عقاب و گاو، مار و مور، هر یک هیئتی را می یابد که دارد و چنان نمودار می اید که هست. یونانیان این ظهور و بروز در هر چیز و همه چیز را فایسس خواندند. فایسس[= زاد و بود، طبیعتان را روشن می سازد که بر ان و در ان انسان مسکن خود را بنا می نهد. انچه این واژه ادا می کند نه انگاره توده ایست که جایی افتاده و نه تصور سیاره ایست نجومی. زمین ان جایی است که هر چه از ان رُسته، بدان بازمی گردد و مامنی است بر هرانچه ارام از دل ان می روید. در مواجه با چیزهایی که برمی ایند زمین در قامت عاملی ماوا دهنده تبیین می شود.

نمازخانه گرداورنده چهارْپوش است و زمین و اسمان را به هم می رساند، نماز خانه سنت بندیکت از زمتور

نمازخانه گرداورنده چهارپوش است

معبد، ایستاده بر جا، عالمی را می گشاید و همان عالم را دوباره به زمین بازمی گرداند. و از این ره، زمین همچون خاکِ اشنا ظاهر می شود. اما انسان ها و حیوانات، گیاهان و چیزها، هیچ گاه همچون ابژه های لایتغیر ظاهر نمی شوند و در نظر نمی ایند تا محیطی را فراخور معبدی که ان هم روزی به جمع حاضران افزوده شده است فرابنمایاند. بر این قوام ما می توانیم به هستی هر چیز نزدیکتر شویم، البته اگر به تمام شان بر قراری دیگرگون بیاندیشیم و البته این مستلزم ان است که چشم دیدن همه چیز را در قامتی دیگرگون نیز داشته باشیم. البته دیگرگون سازیِ صرف، به خودی خود، هیچ چیزی را اشکار نمی سازد و معبد، با استقرارش در انجا، در گام اول ظاهر چیزها را رقم می زند و بعد از ان، به مردمان [ان بوم] چشم اندازی از خودشان عطا می کند.

و هستی لختی رخ می دهد، اثری از کارلو اسکارپا

اثری از کارلو اسکارپا

این قطعه به ما چه می گوید؟پیش از هر چیز باید بستری که پرسش در ان طرح می شود را در نظر اوریم. زمانی که هایدگر از معبد یاد می کند، می خواهد ماهیت کار هنری را بر ما عیان سازد، او تعمدا اثری را برای توصیف برگزیده "که نمی توان ان را در قامت یک اثر بازنمودی صورت بندی نمود". اثر هنری بازنمایانده نمی شود، بلکه پیشاروی می اید، چیزی را به منصه ظهور می رساند. هایدگر این چیز را "حقیقت"می خواند. این مثال بیش از هر چیز نشان می دهد که یک ساختمان بر قرار فهم هایدگر کار هنری است، یا باید اینگونه باشد. یک ساختمان در قامت اثر هنری "حافظ حقیقت" است. ساختن از چه و چگونهمحافظت می کند؟ نقل قول پیشْ امده، پاسخی است به هر دو پرسش، اما برای رسیدن به فهمی عمیق تر می بایستی به دیگر نوشته های هایدگر هم رجوع کنیم.

چیستی در پرسش ما سه جز را تحت شمول خود می اورد: اول: معبد تبلور حضور خداست. دوم: معبد انچه تقدیر بشر را شکل می دهد کنار هم می اورد. سوم: معبد تمام چیزهایی که بر زمین یا به واسطه ان قوام گرفته اند را اشکار می سازد: صخره، دریا، هوا، گیاهان، حیوانات و حتی نور روز و تاریکی شب را. در یک نگاه کلان، معبد" گشایش جهان است و در عین حال بازگرداندن مجدد این جهان است به [ماوایش؛] زمین" و بر این قرار حقیقت را در اثر هنری رسوخ می دهد.

هم رسش زمین و اسمان، میانْ بودگی، موسسه سالک از لویی کان

موسسه سالک از لویی کان کنسرسیوم ایرکاس

برای فهم معنای تمام این ها باید به پرسش دوم بپردازیم؛ چگونه. هایدگر چهار جا به این نکته اشاره می کند که معبد انچه را باید به انجام رساند با " قرارگرفتن در انجا" به انجام می رساند. هر سه کلمه مهم اند. معبد هرجایی واقع نمی شود، معبد انجا قرار گرفته است، "میانه ی دره ی صخره های از هم شکافته". عبارت دره ی صخره های از هم شکافته نقش تزیینی ندارد. بلکه موید این گزاره است که معابد در مکان های مشخصِ پیراسته واقع شده اند. بر قرار شئون معنایی موکد بر بنا، مکان قبض و بسط می یابد و حوزه ای قدسی از برای خدا شکل می گیرد. به بیان دیگر، ان مکان از پیش معهود حامل معنایی است مستتر که به سبب معبد اشکار می گردد. بنا چگونه تقدیر انسان را اشکار می سازد، مشخص نیست، اما انچه مشخص است انکه این روند به موازات و هم زمان با ساختن خانه ی خدا به انجام می رسد، سرنوشت انسان ها، کاملا، در گرو مکان است. تبلور زمین، نهایتا، با تعلق خاطر، توجه یا دلمشغولی در، جا ماندگاری معبد صورت خواهد بست. بنابراین زمینْ قوام یافته و به سوی اسمان اوج می گیرد و بر این ره ظاهر هر چیز را به ان اعطا می کند. هایدگر همچنین تاکید می کند که معبد به وضعیت از پیش موجودِ انجا اضافه نشده، او بر این باور است که بنا، برای اول بار، چیزها را انگونه که هستند پدیدار می سازد.

تفسیر هایدگر از معماری در قامت "در کارْ نشاندنِ حقیقت"هم نو است و هم کم و بیش گیج کننده. امروزه ما هنر را همچون بیان، بازنمود و شناخت منشا انسان و جامعه می دانیم. هایدگر، اما، بر این نکته تاکید می گذارد که "انچه باید در کار بیاید این نیست که این را انکه نمی شناسمش ساخته است، بلکه این واقعیت ساده است که کار ساخته شده است و به واسطه ان گشودگیحادث می شود." این ساخته شدن زمانی اشکار می شود که که جهان از بستگی عبور می کند تا با گشایشش به چیزها ظاهرشان را عطا کند. این گونه است که می توان نتیجه گرفت برای فهم بهتر نظریه هایدگر باید جهان و چیزها را مفاهیمی عمیقا به هم وابسته دانست.

حقیقت لختی بر ما اشکار می شود، مرکز اکستر از لویی کان

مرکز اکستر از لویی کان کنسرسیوم ایرکاس

هایدگر در سراغاز کار هنری هیچ تبیین حقیقی ای از جهان ارائه نمی کند و حتی تاکید می کند که"اینجا، ماهیت جهان صرفا می تواند نمود یابد". در هستی و زمان، اما او جهان را در یک روی کردِ موجود شناختی همچون کلیت چیزها تعریف می کند و در یک روی کرد هستی شناسانه به مثابه هستی ان ها. در اصل، جهان به معنای "جایی است که بشر در ان می زیید." در نوشته های متاخرش، جهان به مثابه جا را در قامت چهارپوشیاز زمین، اسمان، میرایان و خدایان تفسیر می کند. بار دیگر، بدان سبب که به جهان در چارچوب ساختارهای کالبدی، اجتماعی یا فرهنگی اندیشیده ایم، گیج می شویم. هایدگر اما اشکارا می خواهد این امر واقع بوده را به ما یاداور شود که زندگی روزمره ما، عملا، متشکله ایست از چیزهای عینی و نه انتزاعات علمی. بر این قرار می گوید:

"زمین، بناْ حامل است، پرورش دهنده و تیمارخوار میوه هایش، پاسدار اب و درخت، گیاه و حیوان.

اسمان، خورشیدْ گذر است، مسیر چرخش ماه، عرصه درخشش ستارگان، [تبیین کننده] فصول سال، سپیده دمان و گرگ و میش روز، سکون و درخشش شب، قهر و اشتی هوا، ابرهای در حرکت و لاجوردی اسمانِ دور.

ایزدان پیام اوران اشارت گر خدای خدایانند، فارغ از تفوق نهان ایزدان، خداوند ان چنان که هست ظاهر می شود، ان چنان که او را از هر نوع قیاس با موجوداتی که حضور دارند بری می سازد.

میرایان، ابنا بشرند، از ان رو میرا می نامیمشان که می توانند بمیرند و مردن به این معناست که قادر به مردند، از ان رو که مرگ هست"    

هر کدام از این پوش ها هستی مستقل دارند، چرا که هر یک بازتابی اند از دیگری. ان ها در یک "کنشِ بازتابی" با یک دیگر گره می خورند و جهان را متشکل می سازندکنش بازتابی را می توان همچون "میانْ" گشودگی ـ جایی که چیزها انگونه که هستند ظاهر می شوند ـ فهم کرد. هایدگر در مقاله ای بر جان پیتر هـِـبـِـل عملا از ماندگاه انسان "میانِ زمین و اسمان، زندگی و مرگ، لذت و درد و کار و جهان" سخن می راند و ان را "میانْ چندگانگی" جهان می خواند. می توان نتیجه گرفت جهان هایدگر یک تمامیت عینی است، همانگونه که پیشتر در ارجاعاتی که بر معبد یونانی رفت نیز شاهدش بودیم. هایدگر به جای انکه هستی را در قامت عالم بعیدِ انگاره [های انتزاعی] بیانگارد، ان را در چارچوب ان چه در اینجا و اکنون هست، مد نظر می اورد.

بر قرار [ایده ی] تمامیتِ چیزها، باید پذیرفت جهان انباشتی صرف از اشیا نیست. زمانی که هایدگر چیز را تعینی از چهارْپوش می داند معنای اصلی چیز را به مثابه به هم رسان یا "هم آیند" احیا می کند. از همین روست که می گوید:"چیزها میرایان را با جهان مواجه می کنند"

هایدگر همچنین مثال هایی می اورد تا بر قوام ان ها ماهیت چیز را تعین بخشد. کوزه همچون پل یک چیز است و هرکدام چهارْپوش را بر سیاق خود به هم می رسانند. هر دو مثال با زمینه بحث ما مرتبط است. کوزه بخشی از ان ساز و برگی است که محیط پیرامون انسان را متشکل و از این طریق صورت می دهد در حالیکه پل بنایی است که کیفیت های جامع تری از محیط پیرامون را اشکار می سازد. هایدگر می گوید:

پل، زمین را در قامت چشم انداز پیرامون پل گرد می اورد، پل صرفا کرانه هایی را که پیش از این انجا بودند به هم نمی رساند، کرانه ها فقط زمانی در معنای کرانه بر اگاهی ما پدیدار می شوند که پل از رود می گذرد.

پل و معماری کنسرسیوم ایرکاس

پل زمین را در قامت چشم انداز پیرامون پل گرد می اورد . . . پل صرفا کرانه هایی که پیش از این ان جا بودند را به هم نمی رساند. کرانه ها فقط زمانی [در معنای] کرانه [بر اگاهی ما] پدیدار می شوند که پل از روی رود بگذرد.          

پل سبب می شود مکان [در فهم عامش] به حضور اید و در عین حال عناصر [متشکله ا] ش نیز در قامت انچه هستند پدیدار شوند. واژه های زمین و چشم انداز اینجا به عنوان مفاهیم تپولوژیکال صرف به کار نرفته اند، بلکه مستفاد شده اند تا چیزهایی را نمایان سازند که پل به واسطه کیفیت گرداورندگی اش [به مکان] بخشیده. زندگی انسان بر زمین حادثمی شود و پل این امر واقع بودهرا عینیتی شهودی می بخشد. انچه هایدگر مایل است در قالب این مثال ها اشکار کند شیئیت چیزها ـ جهانی که گرد می اورنداست. این تکنیک تحلیلی در کتاب هستی و زمان "پدیدارشناسی" خوانده شد. اگرچه هایدگر، بعدتر، واژه تفکرِ یاداورندهرا برای تبیین تفکر خالصی که از الزامات اشکارساختن یک چیز در قامت یک همنهشتی است، وضع کرد. در این نوع از تفکر زبان می اید تا نقشی عمده در قامت منبع ادراک بازی کند.

 

دپارتمان های علمی

درباره کنسرسیوم

پنل آموزشی

آمار سایت

تعداد اعضای آنلاین : 0

تعداد کل اعضای کنسرسیوم : 1743

برای مشاهده اعضای آنلاین کلیک کنید

مراکز خدماتی و رفاهی طرف قرارداد

marakez

logo کنسرسیوم دانشگاهیان و متخصصان ایران - نمازخانه فیلد برادرز از پیتر زمتور

حامیان کنسرسیوم ایرکاس

  • IRSME
  • RKA
  • ACS
  • IUE
  • RFTC
  • BQC
  • DNW
  • ICS
  • TUV-EMB
  • QAL
  • Ino
  • Allaiance
  • Tckit

تبلیغات در ایرکاس

دسترسی به ژورنال مقالات

az3

تصاویر اینستاگرام ایرکاس