تقریباً همه افراد واژه IQ یا ضریب هوشی را شنیدهاند و كم و بیش با مفهوم آن آشنا هستند.
اما آنچه كمی ناشناخته باقی مانده و هنوز گروه زیادی با آن غریبه هستند، EQ یا همان هوش هیجانی است؛ همان چیزی كه براساس نظر دانشمندان میتواند عاملی برای موفقیت افراد باشد، همان چیزی كه میتواند برای كنترل استرس و اضطراب به فرد كمك كند و همان چیزی كه موجب میشود افراد در جامعه موفقتر عمل كنند.
سالهای سال دانشمندان تصور میكردند IQ تنها عاملی است كه میتواند موفقیت افراد را تعیین و آن را تضمین كند، در حالی كه امروزه نظر آنها تغییر كرده و میگویند EQ هم عاملی بسیار مهم برای موفق بودن یا نبودن افراد مختلف است.
البته براساس نظریاتی كه امروزه مطرح میشود، EQ حتی مهمتر از IQ نیز به حساب میآید، به این معنا كه EQ تعریف گستردهتری دارد و IQ تنها بخش كوچكی از آن است.
خلاقیت، ارتباط مناسب با دیگران، استفاده از حواس پنجگانه و تجربیات مناسب از حواس همگی در محدوده هوشهیجانی، هوشعاطفی یا همان هوشاحساسی جای میگیرد البته باید بدانید هوشهیجانی قابلیت رشد و پرورش هم دارد و هرچه بهتر و موفقتر بتوانیم آن را مدیریت كنیم و هوشهیجانی را در خودمان و فرزندانمان بیشتر پرورش دهیم، تاثیرات مثبتی هم از آن در زندگیمان مشاهده خواهیم كرد.
هوش هيجانی از چهار مهارت اصلی تشکيل میشود :
۱ ) خودآگاهی: توانايی شناسايی دقيق هيجانهای خود و آگاهی از آنها به هنگام توليد . خودآگاهی، کنترل تمايلات خود در نحوه واکنش به اوضاع و افراد مختلف را نيز شامل میشود. فردی که از هوش هيجانی بالايی برخوردار است، نسبت به احساسات خود، آگاهی بیواسطه و بدون وقفه دارد. به عبارت ديگر، او در همان زمان که احساسی را تجربه میکند، نسبت به آن آگاه است و بدان اعتنا دارد. او میتواند به خود بگويد، وای، من واقعا احساس حسادت، ترس، خودخوری، قدردانی، غرور، دفاع از خود در برابر انتقاد و ... میکنم. در حقيقت اگر با احساساتمان روراست و سازگار نباشيم مانند قورباغهای خواهيم بود که نمیداند چه وقت از آبی که آرام به نقطه جوش میرسد بيرون بپرد . قورباغه با اينکه به راحتی میتواند از آب بيرون بپرد، اگر تغيير درجه حرارت به قدر کافی تدريجی باشد تا زمانی که پخته شود و بميرد در آب باقی میماند. اگر ما بتوانيم احساسات را از قبل پيشبينی کنيم، قادر به اتخاذ تصميماتی خواهيم بود که ما را به شادکامی برساند مانند؛ میدانم که پشيمان میشوم، میدانم احساس گناه خواهم کرد و ... احساسات، صدای درونی ما هستند که ما را راهنمايی میکنند. تنها نياز به گوش دادن به آنها است .
۲ ) خود- مديريتی: توانايی در به کارگيری «آگاهی از هيجانها» به منظور انعطاف پذير ماندن و رفتارها را مثبت هدايت کردن، يعنی اينکه بتوانيد واکنشهای هيجانی خود را در مقابل همه مردم و شرايط مختلف کنترل کنيد . کنترل هيجانها سبب :
۱ ) افزايش تحمل کافی و کنترل خشم
۲ ) کاهش اهانت، زد و خورد و ايجاد مزاحمت
۳ ) توانايی ابراز خشم به شيوهای مناسب و بدون زد و خورد
۴ ) کاهش تعليق و اخراج
۵ ) کاهش رفتار پرخاشگرانه يا آسيب رساننده به خود
۶ ) افزايش احساسات مثبت نسبت به شخص خود و ديگران
۷ ) بهتر کنار آمدن با فشار روانی و کاهش اضطراب و احساس تنهايی میشود .
۳ ) آگاهی اجتماعی: توانايی در تشخيص دقيق هيجانات ديگران و درک اينکه دقيقا چه اتفاقی در حال روی دادن است. اين موضوع اغلب به اين معناست که طرز تفکر و احساسات ديگران را درک میکنيد، حتی زمانی که خودتان همان احساسات يا تفکرات را نداريد و اين همان همدلی است. پس همدلی به معنای درک احساسات ديگران است يعنی خود را جای ديگران گذاشتن، توانايی همدلی، مستقيما وابسته به توانايی تشخيص احساسات و درک آنهاست .
۴ ) مديريت رابطه : توانايی در به کارگيری «آگاهی از هيجانات ديگران» به منظور موفقيت در کنترل و مديريت تعاملها، همچنين اين توانايی، ارتباط واضح با شرايط و کنترل موثر تعارضهای دشوار را شامل میشود .
.